السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
شعرى را که در پیش رو دارید اکثر القاب حضرت فاطمهى زهراء علیهاالسلام را (چه آنچه را که در نصوص آمده و یا در بیان علماى اعلام ذکر شده است) جمع نموده است.
ألقاب بنت المصطفى کثیرة *** نظمت منها نبذة یسیرة
نفسی فداها و فدا ابیها *** و بعلها الولی مع بنیها
سیدة انسیة حوراء *** نوریة حانیة عذراء
کریمة رحیمة شهیدة *** عفیفة قانعة رشیدة
شریفة حبیبة محترمة *** صابرة سلیمة مکرمة
صفیة عالمة علیمة *** معصومة مغضوبة مظلومة
میمونة منصورة محتشمة *** جمیلة جلیلة معظمة
حاملة البلوى بغیر شکوى *** حلیفة العبادة والتقوى
حبیبة اللَّه و بنت الصفوة *** رکن الهدى و آیة النبوة
شفیعة العصاة امالخبیرة *** تفاحة الجنة والمطهرة
سیدة النساء بنت المصطفى *** صفوة ربها و مون الهدى
قرة عین المصطفى و بضعته *** مهجة قلبه کذا بقیته
حکیمة فهیمة عقیلة *** محزونة مکروبة علیلة
عابدة زاهدة قوامة *** باکیة صابرة صوامة
عطوفة رأوفة حنانة *** البرة الشفیقة الانانة
والدة السبطین دوحة النبی *** نور سماوی و زوجة الوصی
بدر تمام غرة غراء *** روح ابیه درة بیضاء
واسطة قلادة الوجود *** درة بحر الشرف والجود
ولیة اللَّه و سر اللَّه *** امینة الوحى و عین اللَّه
مکینة فى عالم السماء *** جمال الآباء شرف الابناء
درة بحر العلم والکمال *** جوهرة العزة والجلال
قطب رحى المفاخر السنیة*** مجموعة المآثر العلیة
مشکوة نور اللَّه والزجاجة *** کعبة الآمال لأهل الحاجة
لیلة قدر لیلة مبارکة*** ابنة من صلت به الملائکة
قرار قلب امها المعظمة*** عالیة المحل سر العظمة
مکسورة الضلع رضیض الصدر ***مغصوبة الحق خفی القبر
السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
جمعه یعنی یک بغل دلواپسی جمعه یعنی لحظه های بی کسی
جمعه یعنی روح سبز انتظار جمعه یعنی لحظه های بیقرار
التماس دعا
یادمه وقتی که کوچیکتر بودم یه کارتونی از تلویزیون پخش شد که تو اون دو تا خیاط به شهری وارد شدن و ادعا کردم که میتونن بهترین لباسو بدوزن. پادشاه هم خوشش اومد و اونا رو دعوت کرد تا براش لباس بدوزن. اونا هم گفتن لباسی که میدوزن رو هر آدمی نمیتونه ببینه. باید خیلی آدم خوبی باشه تا بتونه لباسو ببینه. خلاصه همه وزیرا و افراد برجسته میفتن و با وجودی که لباسی نمیدیدن از اون تعریف میکردن تا نگن که اونا آدمای بدی هستن. خود پادشاه هم از ترس اینکه مردم نگن اون آدم بدیه از اون لباس تعریف کرد. روزی رسید که باید لباسو میپوشید. به مناسبت حاضر شدن لباس جدید پادشاه خواست تا مردم هم اون لباسو ببینن. همه مردم با اینکه یه پادشاه لخت رو میدیدن ولی از ترس بد نامی همه تحسین میکردن و هورا میکشیدن و در اون بین فقط یه بچه داد زد و گفت که پادشاه لخته. این باعث شد که کم کم همه مردم با اون بچه همصدا بشن و بگن که پادشاه لخته.
حالا منظور من از یادآوری این داستان چی بود؟ امروز هم ما همچین خیاطایی داریم. تو دنیای امروز ما آمریکاییها و اروپاییها همون خیاطا هستن. به همه القا کردن که لباسی که ما میدوزیم بهترین لباسه و اونایی که غیر از این میگن آدمای خوبی نیستن. و متاسفانه اقشار مختلفی از اجتماع ما با اونا همصدا شدن و از ترس اینکه انگ املی و بی فرهنگی بهشون بخوره اونا رو تایید میکنن. اونا زنها رو لخت و بدون لباس با فرهنگ معرفی میکنن و حتی مردا رو. ما هم تو این فکر غرق میشم که چون اونا از ما پیشرفته تر هستن پس هر چی که میگن درسته. ما داریم میبینیم که اونا لخت هستن(مثل پادشاه قصه ما) ولی از ترس انگ بد خوردن نمیتونیم این واقعیت رو به زبون بیاریم. ماها حتی نمیتونیم مثل اون بچه تو قصه صداقت داشته باشیم. اونا میگن که مسلمونا زنا رو محدود میکنن و با این قصه میخوان بگن که خودشون خیلی پیشرفته هستن. اونا به ما القا کردن که فرهنگ یعنی لخت بودن و این پوششی که در اسلام معرفی شده عین بی فرهنگیه. ما هم چون خیلی از خود واقعی خودمون دور شدیم داریم به این عقیده غلط دامن میزنیم و یواش یواش داریم میریم تو راهی که اونا نشونمون میدن. این مدهای عجق وجقی که امروز باب شدن و دخترا و پسرای ما از اونا استفاده میکنن و خیال میکنن که اگه از اون مدها استفاده نکنن بی فرهنگ میشن، به قدری دارن جا افتاده میشن که ما دیگه داریم هویت دینی و ملی خودمون رو از دست میدیم. این مدل موها و شلوارایی که پسرای ما از اونا استفاده میکنن در حقیقت مورد استفاده پست ترین طبقات مردم در اروپا و آمریکا هستن. می بینی پسری شلواری پاش کرده که از چند جا سوراخه. میپرسی چرا شلوار سوراخ پات میکنی، جواب میده: چقدر تو املی، این که سوراخ نیست، این مده. واقعا این چه مدیه که به ما اجازه میده که شلوار پاره پاره تنمون کنیم و تازه بهش افتخار هم بکنیم؟
الغرض، ما الان باید دنبال یه نفر مثل همون بچه تو قصه باشیم تا فریاد بزنه و بگه که بابا این پادشاه لخته. باید بگردیم دنبال اون بچه. و سوال اینجاس که چرا اون بچه خود ما نباشیم؟ به قول استاد شهید، مطهری، اگه برهنگی یه فرهنگه پس حیوانات از همه ما بافرهنگ ترن.
با تشکر از دوست خوبم آقا مجید مدیر وبلاگ دین برتر
بیشتر از آب تشنه لبیک بود,افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.(دکتر شریعتی)
السلام علیک یا ابا عبدالله
السلام علیک یا ابا عبدالله
السلام علیک یا ابا عبدالله
..
..
..
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین...
التماس دعا
عید سعید غدیر خم برعموم مسلمین جهان تبریک و تهنیت باد
شنیدم از لب ساغر
شنیدم از سر منبر
که گفتند بهر سرمستی
توکلت علی الحیدر
بگو الله اکبر
جونم قربون حیدر
اگر گردد جدا این سر
از این جسم و از این پیکر
بگویم مرد و مردانه
توکلت علی الحیدر
عبادت بی ولایت حقه بازی است
اساس مسجدش بتخانه سازی است
چرا سنی نمی خواهد بداند
وضوی بی ولایت آب بازی است
دردنیا زدم دنیا علی بود
به عقبا سر زدم عقبا علی بود
به مسجد رفتم از بهر عبادت
بنا و بانی و بنا علی بود
بنازم باغبان و باغ گل را
بنازم مصطفی ختم رسل را
بنازم بوتراب و بوالحسن را
علی مرتضای بت شکن را
علی چون مجتبی فرزند دارد
چو زینب دختری دلبند دارد
علی یک باغ گل از یاس دارد
علی بعد از حسین عباس دارد
مدح و منقبت حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام
اى آن که بر تمام خلایق تو رهبرى |
بر ممکنات سیّد و سالار و سرورى |
آن جا که آفتاب رخت جلوه گر شود |
خورشید، زهره مى شود و ماه مشترى |
شاه نهم ، امام نهم ، حجّت نهم |
نور نهم ، ز نور خداوندِ اکبرى |
از کثرت لطافت جسم مجرّدى |
با یک جهان شرافت روح مصوّرى |
هم جانشین هشت امامى به روزگار |
هم از شرف ، امام دهم را تو مظهرى |
آمد تو را جواد لقب ، زانکه جود تو |
از یاد برد حاتم و آن جود جعفرى |
از آدم و خلیل ، هم از یوسف و مسیح |
وزخَلْق و خُلق ، صورت و سیرت نکوترى |
التماس دعا
بخشی از وصیت نامه امام صادق (ع) در بستر بیماری:
ای فرزند: هر کس لغزش دیگران کوچک شمارد، خطای خویش
بزرگ بیند، و هرکه خطای خود کوچک بیند، لغزش دیگران بزرگ انگارد.
آنکه بر سر راه برادر خود چاهی کند، خود در آن چاه افتد.
آنکه با نادان در آمیخت خوار مایه شد و آنکه با دانشوران
مصاحبت جُست سر افرازی یافت.
ای فرزند: هر چند ترا به سود یا زیان باشد سخن حق گوی.
مردم را به نیکی بخوان و از بدی باز دار.
میوه ی گوار ابر شاخه ی خوش پدید آید و شاخه ی خوش را ریشه ی
خوب روید و ریشه ی خوب در معدن و سر زمین شایسته پای گیرد.
ای فرزند:
اگر دیدار کنی، نیکان را دیدار کن که مردم بد کار چون سنگ
خاره اند و از سنگ خاره هرگز چشمه ی آبی نزاید یا چون
درختی باشد که برگ آن سبزی نگیرد و یا زمینی را مانند
که از آن گیاهی سر بر نزند...
نمی دانید چقدر لذت بخش است وقتی وارد مغازه ای می شوم ومی پرسم " آقا اینا قیمتش چنده ؟ " و فروشنده جوابم را نمی دهد ، دوباره می پرسم "آقا اینا چنده ؟ " فروشنده که محو موهای مش کرده زن دیگریست و حالش دگرگون است ، من را اصلاَ نمی بیند. باز هم سوالم بی جواب می ماند و من خوشحال از مغازه کذائی بیرون می آیم.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی مردهائی که به خیابان می آیند تا لذت ببرند به تو ذره ای محل نمی دهند.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شاد و سرخوش در خیابان قدم می زنید در حالیکه دغدغه این را ندارید که شاید گوشه ای از زیبائی هاتان پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره به نزدیک ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر زیبائی خود را کنترل کنید ، زیبائی از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان ودانشگاه و... راه می روید و صد قافله دل کثیف همره تو نیست .
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظر های ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهی گیری شیطان نیستید برای به دام انداختن مردان شهر.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی می بینی که می توانی اطاعت خدایت کنی نه هوایت .
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه می روید در حالیکه یک عروسک متحرک نیستید ، یک انسان رهگذرید.
نمی دانید. واقعاً نمی دانید چه لذتی دارد این حجاب .....
خدایا لذتم مداوم باد.
با تشکر از خانم قدیانی
عید سعید فطر بر عموم مسلمین تبریک و تهنیت باد
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف از این بساط که برچیده می شود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسیست که بخشیده می شود
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
التماس دعا
مولای من!
خلیفه نیستی
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
میشد که پنجاه سال حاکم باشی
میشد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچههای ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابنملجم» و «قطام» داد.
میشد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافتهای شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
میشد حسین و حسن را با خود همراه کرد
یکی مشاور اعظم
یکی وزیر خزانهداری کل
میشد کاری کرد
که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهدهدار باشد
یا کارهای که زهر نریزد
یا نه
حکومت ایران هم میشد که سهم حسن باشد
حکومت عراق، سهم حسین
حتی عقیل را میشد سه چهار سالی
با حقوق ارزی آن روز
به اندلس فرستاد
میشد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخالهها
که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!
میشد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستانها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه خدا
میشد که بعد خود
به فکر پادشاهی فرزندان بود
مثل همین ملک حسین و ملک حسن
مثل همین حیدر علیاف
و اف بر این دنیا...
میشد که امام علی بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام علی رحمانف
میشد با خانم رایس دست داد
میشد انبان خویش را پر کرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید
و افطاری داد از بیتالمال
و جامههای اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازی کرد
رقاصههای روم را دعوت کرد
با چشمبندی و آتشبازی
شب را به صبح رساند
در برجهای دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیشکش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
ـ این تحفهها از هند است
ـ آن جامهها از روم
ـ این فرشهای ابریشمین از ایران ...
جشنی بگیر
بگو که شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
که کاترینا و سونامی در راه است